هر کسب وکار که راه اندازی کنید و برای اینده بخواهید برنامه ریزی کنید اول از همه باید به یک نکته توجه کنید مشتری شما چه کسانی هستند وچه چیزیاز شما درخواست می کنند . یادتان باشد که دوام کسب وکار شما به مشتری بستگی داه و اونا هستن تا حدود زیادی نتیجه کار شما رو مشخص میکنند .
مشتریها به سه دسته تقسیم میشن…
دسته اول، افرادی که نه میدونن چی میخوان، نه میدونن باید از کجا پیداش کنن.
دسته دوم، افرادی که میدونن چی میخوان ولی نمیدونن از کجا باید پیداش کنن.
و دسته سوم، افرادی که هم میدونن چی میخوان هم میدونن از کجا باید پیداش کنن.
در جهان کنونی دیگر نمی توان حیطه “بازاریابی و فروش” را با ابزارهای محدود گذشته تعریف کرد، بلکه باید با روش های علمی و تعاریف جدیدی که در حوزه بازاریابی و فروش مطرح گردیده است، آشنا شد و در مقام عمل، آنها را به کار بست. تجربه های تاریخی نشان می دهند آنان که از منظر سنتی و تجربی و با نگرشی سطحی به مفاهیم مشتری، کالا، بازار، فروش، خرید، رقابت، تبلیغات، کیفیت، و… نگاه کرده و می کنند. برای وب سایت باید هدف گذاری کرد وبا برنامه پیش رفت . ضمن آن موفقیتی در این راه بدست نیاورده اند، بلکه سرمایه های خود را نیز از دست داده اند. در بررسی وضعیت این گونه بنگاههای اقتصادی مشخص شده است که سرمایه گذاری و تولید کالا و نیز خدمات، بدون در نظر گرفتن مبانی علمی بازاریابی و فروش، منشأ این عدم موفقیت بوده است.

رویکرد جهتدار برای بازاریابی وبرنامه ریزی
جهتگیری فروش، پایه و اساس چگونگی تمرکز ما بر مشتری و مصرف کننده و نیازها و خواستههای او را تشکیل میدهد. این جهتگیری نتیجهی فعالیت تمام افراد داخل شرکت ما (از مدیر عامل گرفته تا منشی) است که در جهت راضی ساختن مشتری و ارضای نیازها و خواستههای او انجام میشود و دلیل اصلی جمعشدن کارمندان سازمان در کنار یکدیگر و تشکیل آن شرکت یا سازمان میباشد. استفاده از یک جهتگیری بازاریابی، باعث میشود که بتوان مشتریها را گروهبندی کرد که هر یک از این گروهها میتوانند از طریق خاصی به سازمان سود برسانند.
ما مشتری را به عنوان فردی که محصول یا خدمتی را استفاده میکند، تعریف میکنیم. در نتیجه یک مصرف کننده میتواند یک مشتری باشد؛ مثلاً کسی که برای خرید شیرینی به فروشگاه میرود. با این حال مصرف کننده نهایی ممکن است، همیشه مشتری نباشد. به عنوان مثال، پدر و مادری به داخل فروشگاه شیرینی فروشی رفته و برای کودک خود شیرینی میخرند. از آنجایی که آنها این شیرینیها را نمیخورند، پس مصرف کننده نیستند. فرزند آنها کسی است که میخواهد شیرینیها را بخورد، بنابراین مصرف کننده اوست. هرچند که این کودک شیرینیها را نخریده و مشتری فروشگاه نمیباشد.

نیازی که به دانستن تفاوت بین یک مصرف کننده و یک مشتری داریم، این است که ما میخواهیم ارتباطاتی را طراحی و پایهریزی کنیم، و بر اساس این رفتار مصرف کننده و مشتری را تحلیل و درک کنیم، تا هم مشتری و هم مصرف کننده نهایی را به تصمیمگیری در مورد خرید دعوت و ترغیب کنیم. به عنوان مثال: یک کودک میتواند روی تصمیم مادرش در مورد نوع شیرینیای که میخرد، تاثیر بگذارد. به عنوان مثالی دیگر، یک زن میتواند روی انتخاب نوع پوشش شوهرش تاثیرگذار باشد و یا یک کودک میتواند روی تصمیم خانوادهاش برای انتخاب مقصد تعطیلات تأثیر بگذارد.
نیازها و خواستههای مشتری و هدفمند
اصطلاحات مشتری و مصرف کننده اغلب به جای هم به کار میروند. هدف ما پیشبینی صحیحی از نیازها و خواستههای مصرف کنندهها و مشتریها میباشد. چرا که نیازها و خواستههای آنها میتوانند متفاوت باشند. بیایید به مثال مادر و کودک برگردیم. با وجود این که مادر خواهان آن است که کودکش از غذاهای مغذی و حاوی مواد مقوی تغذیه کند، اما کودک ممکن است مایل به خوردن مواد غذایی شیرین باشد که این مواد از لحاظ سلامتی کم ارزشتر هستند. مادر، مشتری است و بر پایهی نیازهایش خرید میکند. در حالی که کودک مصرف کننده نهایی بوده و روی خرید کالاهایی تمرکز میکند که خواهان آنهاست. بنابراین نیازها و خواستهها ممکن است بین مشتریها و مصرف کنندگان متفاوت باشند.

Now I am ready to do my breakfast, once having my breakfast coming yet again to read more news. Dallas Kulon